سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که نرمخو گردد، دوستی اش [در دل ها [جایگیرمی شود [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :32
بازدید دیروز :6
کل بازدید :164445
تعداد کل یاداشته ها : 165
103/9/8
3:50 ع

سلام امروز براتون یه داستان از داستانهای صادق هدایت رو تو وب لاگ بنویسم :

تبصره : قبل از شروع از خوانندگان عزیز و محترم معذرت میخواهم که این عنوان بهیچوجه با موضوع این قضیه ربط ندارد. گر چه میتوانستم عناوین دیگری از قبیل :قضیه گورکن یا خر در چمن یا گوهر شب چراغ یا صبح یا دم حجره یا چپ اندر قیچی و یا هزار جور عنوان بی تناسب دیگر انتخاب بکنیم اما از لحاظ ابتکار ادبی مخصوصا این عنوان را مستبدا بطور قلم انداز اختیار کردیم تا باعث حیرت عالمیان شود و ضمنا بدانند که ما مستبد هم هستیم. و حالا به هیچ قیمتی حاضر نیستیم آن را تغییر بدهیم . امید است خوانندگان با ذوق و خوش قریحه عنوان مناسب تری برای این قضیه توی دلشان خیال بکنند و به مصداق کلمه قصار پیران ما که از قدیم فرموده اند : انسان محل نسیان است اینگونه سهل انگاری ها ی مبتکرانه و بیسابقه را بنظر عفو و اغماض بنگرند . حالا از شما گوش گرفتن و از ما نقالی کردن یا حق:
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود یک گله گوسبند بود که از وقتی که تنبان پایش کرده بود و خودش را شناخته بود ـ البته همه میدانند که گوسبند تنبان ندارد اما این گوسبندها چون تحصیلکرده و تربیت شده بودند و تعاریج عند ما غیه انها ترقی کرده بود نه تنها تنبان می پو شیدند بلکه نفری یک لوله هنگ هم که از اختراعات باستانی این سرزمین بود برسم یادگار بدست میگرفتند و گاهی هم از کوری حسود استمنا فکری میکردند بعلاوه عنعنات آنها خیلی تعریفی بود به طوری که کسی جرات نمی کرد بگوید بالای چشمتان ابرو است
باری چه دردسرتان بدهم این گله گوسبند در دامنه کوهی که معلوم نیست به چه مناسبت کشور آنرا خر در چمن مینامیدند زندگی کجدار مریز میکردند و می چریدند و شکر خدا میکردند که آخر عمری از چریدن علف نیفتاده اند.
گوسبندهای ممالک مجاور که گاهی با معشوقه های خود برای ماه عسل باین سرزمین میامدند لوچه پیچک میکردند و به به این گوسبند ها سر کوبت میزدند که ای بندههای خدا چشم و گوشتان را باز کنید از شما حریکت از خدا بریکت اگر به همین بخور و نمیر بسازید کلاهتان پس معرکه میماند و عاقبت شکار گرگ می شوید .
اما گوسبندهای خر در چمن پوز خندی میزدند و فیلسوف مابانه در خواب میگفتند : زمین گرد استمانند گلوله ما خر در چمنی هستیم و پدران ما خردر چمنی بوده اند سام پسر نریمان فرمانروای سیستان و بعضی ولایات دیگر بوده است بالاخره هر هر جه باشد ما یک بابائی هستیم که آمده ایم چهار صبا تو این ملک زندگی بکنیم . سری را درد نمیکند بیخود دستمال نمی بنندند هر که خر است ما پالانیم و هر که در است ما دالانیم. شماها از راه غرض و مرض آمده اید ما را انگولک کنید و از جریدن علف بیندازید اما حسود به مقصود نمیرسد . البته ما اذعان داریم که در کشور باید اصلاحاتی بشود اما این اصلاحات باید به دست بز اخفش انجام بگیرد و کوزه ما را لب سقا خانه بگذارد عجالتا خدا کند که ما از جریدن علف نیفتیم.
گوسبندهای کشورهای آنور دریاهی و صحراها از اینهمه اشعار و معلومات فلسفه آلود تو لب میرفتند و به عقل و فراست آنها غبطه می خوردند . گوسبندهای خر در چمن چریدن علف را جزو برنامه مقدس آفرینش گمان میکردند و پاهایشان را توی یک سم کرده بودند و بیخود و بیجهت بدلشان برات شده بود که بز اخفش نجات دهنده آنهاست...
ادامه دارد